دیروز نبات گفت میخوام برای تولد دوستم هدیه بگیرم بیا عصر با هم بریم بیرون. بعد از استراحت بعدازظهر با اینکه اصلا جون نداشتم و فرفره سفارش قورمه سبزی داده بود برای شام، حدو د ساعت 6/5 راهی شدیم. ما با ماشین رفتیم داخل پارکینگ مرکز خرید و وقتی رفتیم بالا هم خبری از برادران و خواهران دلسوز نبود. طبق معمول بیشتر دخترا و خانوما ب ی ح ج اب بودن و حتی فروشنده ها. یه دفعه احساس کردیم یه جو آشفتگی ریخت توی پاساژ. نگو که مامورین به صورت نامحسوس توی مال میگردن و به فروشگاههایی که فروشنده یا مشتری ب ی ح ج اب دارن اخطار کتبی برای پلمب میدن اونم به مدت یک هفته تو این وانفسای اقتصادی فروشنده ها هم نفرین میکردن و سردرگم بودن. ماهم خریدمون رو انجام دادیم و با حال بد برگشتیم خونه. همسر با کمک قرقره کیک پخته بودن و شام هم مرغ و سبزیجات درست کرده بود.فرفره و قرقره دنبال پلو بودن با اینکه توی یخچال داشتیم بهشون گفتم با نون بخورید این عادت شب پلوخوری رو کمکم بذارید کنار. بعد از شام هم یکی دو قسمت پایتخت دیدیم و رفتیم برای خواب.
سلام
درواقع میخوان مردم را روبروی هم قرار بدن. تا مثلا فروشنده ها از ترس بسته نشدن مغازه شون اجازه ورود افراد بی حجاب را ندن.
سلام
بله تاکتیکشون همینه ولی تا کی جواب میده خدا میدونه
سلام عزیزم
خدا لعنتشون کنه که از هر چیزی بهره میبرن برای آزار رسوندن به مردم.
من که دیروز بعد از کار وباشگاه خواستم یه مایه ماکارونی درست کنم جان دادم.
سلام سیما جان
لعنت هم دیگه جواب نمیده
منم جان می دم و کار میکنم چاره ای ندارم
جالبه برام که بعد از تایم کاری فرصت میکنین این همه کار رو انجام بدین
یا من خیلی تنبلم
یا احتمالا شما زودتر برمیگردین خونه
....به هر حال خداقوت
خلاصه هر سری میخونم میگم مگه میشه
نه عزیزم شما تنبل نیستی من بیش فعالم و به همه جام هم فشار میاد