چند روز بود که احساس میکردم زندگیم خیلی کارمندی شده .صبح پاشو برو عصر برگرد یه کم استراحت و کار خونه و شام و رسیدگی به بچه ها و خواب. شاید هم چند صفحه کتاب.نه فیلم و سریال، نه پازل و ... هیچی. دیروز صبح دیدم هوا خیلی خوبه به خودم استراحت دادم با اینکه بیدار بودم یه کم بیشتر تو تخت موندم بعدشم پاشدم و رفتم پیادهروی اطراف خونه وپارکهای دور و بر. برگشتنی نون سنگک تازه گرفتم و مراسم صبحانه رو با نون تازه و خامه و عسل و پنیر و گردو در حالی که با نباتم ویدیوکال داشتم برگزار کردم. حدود ساعت 10 رسیدم اداره .خیلی حالم بهتر بود و انرژیم هم تا شب بالا بود و دیشب تونستم سریال هم ببینم. تصمیم گرفتم حداقل ماهی یک روز از این برنامههای بیخیال دنیای صبحگاهی رو ترتیب بدم.واقعا از این زندگی کارمندی خسته شدم مخصوصا از صبحهاو عصرهای پرترافیک. دلم می خواد هر روز ساعت 9 بیام اداره و 2 برگردم. کاش یه قانون بود برای کارمندهای با سابقه که ساعتهای کمتری بیان سرکار که هم از تجربه شون استفاده بشه هم خودشون سرشون گرم باشه و هم خیلی هم بهشون فشار نیاد.