دارم خودم رو با چنگ و دندان و تلاش به زندگی روتین برمیگردونم. هرچند کند و آهسته ولی بازم رو به جلو هستم. تعدادبغض ها و گریههام کمتر شده و سعی میکنم ذهنم رو جمع و جور کنم. پنجشنبه خونه رو که غرق خاک شده بود تمیز کردم . از دیروز تونستم پیادهروی صبحگاهی رو شروع کنم، عصر هم یه کم به کارهای خونه و شستن ظرفهای توی سینک و نظافت ماشین ظرفشویی رسیدم. بعد برای شام دیشب و نهار امروز استانبولی و خوراک لوبیا درست کردم. هنوز نمیتونم سالاد درست کنم ( قفلش باز نشده)، همینطور پازل و کتاب خوندن، اینا هم قفلن هنوز. شبها هم یکی دو قسمت برنامه 2 شات رو میبینم ، به نظرم فضای آرومی داره که البته به مهمونش هم برمیگرده . من قسمت های محسن شریفیان و شبنم مقدمی رو دوست داشتم. محمد بحرانی و رضا کیانیان هم بد نبود ولی به نظرم رضا کیانیان خیلی صادقانه حرف نمی زد و یه کم توی شوآف بود، هرچند که حرفهای قشنگی داشت.
خلاصه میگذرونم و ملالی نیست جز دوری دخترکم.
همین که شروع کردید خودش عالیه
ممنون عزیزم
ان شالله بزودی به روال عادی برگردین
سخته ولی چاره ای نیست
ممنون عزیزم
آره سخته ولی زندگی همینه.