-
19 اسفندماه 1402
شنبه 19 اسفند 1402 09:39
سفر جنوبمون رو رفتیم و برگشتیم جای دوستان خالی خیلی خوش گذشت، البته مثل همیشه همراه با چاشنی تند بیماریهای مردهای خانواده اول قرقره که دو روز اول رو با شکایت از گلودرد کاممون رو تلخ کرد. بعدش هم فرفره گلاب به روتون بالاآوردن و بیحالی و ... . یکبار روی موکت هتل گلافشانی کرد که همسر با کلی دردسرتمیز کرد وخود همسر جان...
-
غرغر های همیشگی یک زنِ کارمندِ خانهدارِ بچهدارِ کمالگرا
چهارشنبه 25 بهمن 1402 08:51
دلم برای پیادهروی های روتینم تنگ شده، عذاب وجدان هم اومده سوار دلتنگی شده. مدتیه پیادهروی های هر روزهام خیلی نامنظم شده، سرما، آلودگی هوا و خستگی و کارهای زیاد اداره و خونه . هر روز یکیشون خودشون رو میندازن جلو . این روزها برنامه زندگیم هم خیلی شلوغ پلوغه. نبات با دوستهاش رفته شمال و چون ما کلا اعتماد زیادی به جاده...
-
روزگار سخت
یکشنبه 1 بهمن 1402 09:21
یادم میاد از وقتی فرفره و قرقره رفتن مدرسه، ما چون کمک خانوادگی نداشتیم مجبور شدیم نیروی کمکی هر روزه به کار بگیریم. حالا بسته به موقعیت و وضعیت کاری خودمون و بچه ها سالهای اول از 2 تا 6 بعدازظهر بود که وقتی بچه ها از مدرسه میان تنها نباشن و سالهای بعد که بچه ها بزرگتر شدن صبح تا ظهر بود، صبح زود خانمه میومد ما که می...
-
7 آذر 1402
سهشنبه 7 آذر 1402 11:33
دیروز بعد از مدتها به خاطر مریضی فرفره و سردرد خودم خونه موندم و با اینکه حال خودم و مخصوصا فرفره اصلا خوب نبود ولی بهم چسبید. اصلا امروز دلم نمی خواست بیام سرکار. حوصله این روزمرگی رو نداشتم. کلا دیگه دلم می خواد یه مدت بشینم خونه و از کار و گرفتاری هاش و دروغ و دونگهاش دور باشم . نمی دونم این حس چقدر واقعیه یا کیکه...
-
روتین شنبه تا چهارشنبه
دوشنبه 1 آبان 1402 12:07
6:15 از خواب بیدار می شم، خیلی از روزها چند دقیقه خوددرگیری دارم که دیرتر برم و کمی بیشتر استراحت کنم و تقریبا هر روز بعد از یک تجزیه و تحلیل تکراری، به این نتیجه می رسم که زود رفتن بهتر از دیر رفتنه، چون هم دیگه خوابم نمی بره و هم می خورم به ترافیک و از همه مهمتر پیاده روی صبح رو هم از دست میدم. روشن کردن زیر کتری...
-
اول مهر 1402
شنبه 1 مهر 1402 09:21
سلام دوستان به قول دکتر ربولی حسن کور عزیز این وبلاگ از روزمرگی شده ماه مرگی یه مدت که فرصت نکردم بنویسم بعدشم حس کردم خیلی عقب افتادم و دیگه چی بنویسم. ما یک مسافرت 5-6 روزه داشتیم و از سه شنبه که برگشتیم روزمرگی من خلاصه شد در یک چرخه تکراری که لامصب تموم هم نمی شد: بشور، پهن کن، جمع کن ، تا کن، بذار سرجاشون جا داره...
-
21 مردا د 1402
شنبه 21 مرداد 1402 11:28
پنج شنبه شب مهمون داشتم. پنج شنبه ها برای ما شاغلین روز کارهای خونه است، خریدو شستشو و ساماندهی میوه و گوشت و مرغ و نظافت و ... . من آشپزی و مهمون داری برام سخت نیست ولی وقتی همزمان میشه با این کارهای خونه دیگه به همه جای بدنم فشار میاد . خریدها رو همسر جان انجام میدن و نبات هم خیلی کمک می کنه با این وجود تقریبا تا...
-
15 مرداد 1402
یکشنبه 15 مرداد 1402 10:14
هفته پیش هفته سختی بود برامون. به صورت غیرمنتظره و ناجوانمردانه ضرر مالی خیلی سنگینی بهمون وارد شد . نتیجه زحمت های بسیار زیاد همسر ( زحمت های فیزیکی و مالی هردو) در عرض چند دقیقه به باد فنا رفت و من دوباره مطمئن شدم که جهان بر اساس بی عدالتی بنا شده. بگذریم که توی کشور عزیز و منحصربفرد ما بیعدالتی و ظلم از در و...
-
10مرداد 1402
سهشنبه 10 مرداد 1402 08:21
دیروز بعد از ناهار و استراحت و چای حدود ساعت 7 رفتم پیاده روی که به خاطر گرما سخت و نفسگیر بود. بعدشم لباس رزم ( پیش بند آشپزخونه ) رو پوشیدم و زدم به خط مقدم. یک کوه ظرف ریز و درشت از قابلمه و ماهیتابه تا ظرف های دردار نگهداری غذا و .... داخل و اطراف سینک بود. اول مقدمات ماکارونی رو آماده کردم و همزمان شستن ظرفها و...
-
2 مرداد 1402
سهشنبه 3 مرداد 1402 07:23
دیروز قرار بود نبات ناهار درست کنه بعدش بره دانشگاه که نتونسته بود. همسر هم که خونه بود زنگ زد و دستور پختن لوبیاپلو رو پرسید. چون چند روز پیش لوبیا سبز تازه خریده بود و به اندازه یک وعده لوبیاپلو رو نذاشتیم فریزر که تازه بمونه، ولی فرصت نشده بود که درست کنیم.خلاصه منم با هزار امید و آرزو ظهر حدود ساعت 2 رسیدم خونه...
-
1 مرداد 1402
دوشنبه 2 مرداد 1402 09:07
صبح تا ظهر اداره بودم با حجم کار متوسط . توی اداره چندتا غرفه شال و مانتو وپیرهن و.... تحت عنوان عفاف و حجاب برگزار شده. یک هفته ای میشه . برای ما کارمندها هم که وقت خرید نداریم فرصت خوبیه . من که از پارسال تا جایی که بتونم مانتو و شال نمی خرم ولی دو سه تا پیرهن بلند تابستونه و یک کت خوشگل خریدم. البته یکی از پیرهن ها...
-
روز نوشت31 -28 تیرماه 1402
یکشنبه 1 مرداد 1402 07:09
چهارشنبه به امور روزمره گذشت، قرقره و فرفره ساعت بعداز ظهر با پدرشون رفتن لواسان با دوستهاشون استخر و آب بازی، نبات هم بیرون کار داشت و من از آرامش و سکوت خونه استفاده کردم . استراحت و کتاب خوندن. خسته بودم و جون نداشتم کارهای خونه رو انجام بدم. پنج شنبه هم به نظافت خونه و آشپزی گذشت و بازهم چون فرفره و قرقره عصرکلاس...
-
روزنوشت 27 تیرماه 1402
چهارشنبه 28 تیر 1402 07:55
صبح تا ظهر بدو ن اتفاق خاصی اداره بودم. ظهر که اومدم خونه چون ناهار رو توی اداره به خاطر همراهی با دوستم خورده بودم مستقیم رفتم تو بخش استراحت فرفره هم اومد کنارم و یک چرت مختصر داشتم. با سختی به لّختی و سستی بعد از خواب نیمروز غلبه کردم و پاشدم. یک فنجان چای و کمی گپ و گفت با نبات شیرینم.عصر قرار بود با فرفره جان...
-
روزنوشت های واقعی 26 تیر 1402
سهشنبه 27 تیر 1402 10:20
تصمیم گرفتم از امروز روزمرگی هام رو بنویسم، دیروز ساعت 6:30 اومدم اداره، رسیدگی به کارهای روزمره تا ساعت 11 که جلسه داشتم . جلسه زود تموم شد. گوشیم زنگ خورد.یکی از همکاران و آشناهای قدیم بود که وقتی اسمش رو گفت تعجب کردم . حدود 17-18سالی می شد که ازش بی خبر بودم. چیزی که بیشتر باعث تعجبم شد این بود که ایشون گفتن رفتن...
-
دهم مردادماه
دوشنبه 10 مرداد 1401 08:50
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی سعدی شیرینسخن
-
هشتم تیرماه
چهارشنبه 8 تیر 1401 07:31
به تکرارها دلخوش باشیم و خسته نشویم، روزی میشود که آرزویمان همین تکرارها خواهد بود.
-
بیست و نهم خرداد
یکشنبه 29 خرداد 1401 12:16
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
-
بیست و پنجم خرداد
چهارشنبه 25 خرداد 1401 13:19
کاش میشد برای یکبار هم که شده واقعا معجزهای رخ بده و دنیا پر از امنیت، عدالت و آرامش بشه. معجزه هایی که شنیدیم که قصه بوده و افسانه.
-
بیست و چهارم خرداد
سهشنبه 24 خرداد 1401 11:16
بگذرد این روزگار تلختر از زهر؟ بار دگر روزگار چون شکر آید؟
-
بیست و یکم خرداد
شنبه 21 خرداد 1401 10:37
زندگی آیا درون سایههامان رنگ می گیرد یا که ما خود سایههای سایههای خویشتن هستیم
-
هجدهم خرداد
چهارشنبه 18 خرداد 1401 11:28
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
-
یازدهم خرداد
چهارشنبه 11 خرداد 1401 11:56
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند برجای بدکاری چو من یکدم نکوکاری کند دلبر که جان فرسود ازاو کام دلم نگشود ازاو نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
-
دهم خرداد
سهشنبه 10 خرداد 1401 11:20
میان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس زبان آتشینم هست لیکن در نمیگیرد