-
23 آبان 1403
چهارشنبه 23 آبان 1403 08:51
چند روز بود که احساس میکردم زندگیم خیلی کارمندی شده .صبح پاشو برو عصر برگرد یه کم استراحت و کار خونه و شام و رسیدگی به بچه ها و خواب. شاید هم چند صفحه کتاب.نه فیلم و سریال، نه پازل و ... هیچی. دیروز صبح دیدم هوا خیلی خوبه به خودم استراحت دادم با اینکه بیدار بودم یه کم بیشتر تو تخت موندم بعدشم پاشدم و رفتم پیادهروی...
-
4 مهر 1403
چهارشنبه 4 مهر 1403 11:08
دیروز حدود 4 رسیدم خونه،دیدم کتری رو گاز داره میجوشه چای رو دم کردم و گفتم اول چای بخورم بعد استراحت کنم. از اونجایی که نمی تونم بیکار بشینم به همسر گفتم گلهای پتوس نبات رو که توی آب بودن و ریشه داشتن بذاریم توی گلدون. اومدم بطریها رو بردارم که یکی پس از دیگری از دستم افتادن و کف اتاق غرق آب شد . تند تند آبها رو جمع...
-
2 مهر 1402
دوشنبه 2 مهر 1403 09:41
دارم خودم رو با چنگ و دندان و تلاش به زندگی روتین برمیگردونم. هرچند کند و آهسته ولی بازم رو به جلو هستم. تعدادبغض ها و گریههام کمتر شده و سعی میکنم ذهنم رو جمع و جور کنم. پنجشنبه خونه رو که غرق خاک شده بود تمیز کردم . از دیروز تونستم پیادهروی صبحگاهی رو شروع کنم، عصر هم یه کم به کارهای خونه و شستن ظرفهای توی سینک...
-
6 تیر 1403
چهارشنبه 6 تیر 1403 08:01
دیروزم بیشتر به آشپزی گذشت و البته حل و فصل دعوای شدید فرفره و قرقره که جو بعدازظهرخونه رو کلا داغون کرد ب رای ناهار کته دودی و باقالی قاتوق گذاشتم ( توی قابلمه سفالی که از همدان گرفته بودیم )، تهچین هم برای فرفره و قرقره. اسباب دلمه رو هم حاضر کردم تا بعد از ناهار بشینم پای دلمهپیچی بساط ناهار رو که جمع کردیم بعد...
-
2 تیر 1402
شنبه 2 تیر 1403 11:44
هفته گذشته سفر 2 روزه ای داشتیم به شهر همدان .همسفرهامون خانوادههای خوب دو تا از همکلاسی های فرفره و قرقره بودن که تا حالا چندتا برنامه اینجوری با هم داشتیم و خدا رو شکر با هم تقریبا همسو هستیم و میتونیم خوش بگذرونیم. من حدود 25 سال پیش رفته بودم همدان و مخصوصا دوست داشتیم بچه ها غار علیصدر رو ببینن. دیدن غار...
-
29 خرداد 1403
سهشنبه 29 خرداد 1403 09:27
از دوشب پیش درد قفسه سینه آزارم میداد و با هیچ مسکن و دارویی خوب نمیشد. قبلا هم این تجربه رو داشتم و بعد از مراجعات متعدد به متخصصهای متعدد معلوم شد درد اسکلتی هست ولی اینکه به مسکن ها جواب نمیده رو اعصابه و استرس آور. امروز یه کم بهترم . به خاطر همین دیروز با ملاحظه کار میکردم و سعی داشتم با خودکنترلی بیمحابا...
-
26 خرداد 1403
شنبه 26 خرداد 1403 08:39
پنجشنبه و جمعه این هفته بیشتر به جمع و جور کردن گذشت. لباسهای زمستونه رو جمع کردم و تابستونیها رو درآوردم. همیشه پالتوها و کاپشن ها رو توی همون کمد لباس جابجا میکردم یعنی میذاشتمشون یک سمت کمد و تابستونیها رو دم دست آویزون می کردم. اما این روزها نیاز زیادی به خلوت سازی و نفس کشیدن دارم. برای همین همه پالتوها و...
-
23 خرداد 1403
چهارشنبه 23 خرداد 1403 10:27
برای فرفره وقت دکتر داشتیم و با توجه به جواب آزمایشش ما رو ارجاع داد به متخصص دیگه. در زمینه اون تخصص 3 تا دکتر به ما معرفی کردن که یکیشون برای هفته دیگه وقت داد یکی دیگه هم که جواب نمی داد سومی هم تلفنش مسدود بود و چون آدرسش نزدیک به خونهمون بود گفتیم حضوری بریم شاید بین مریض ویزیت بشیم. رد آدرس رو گرفتیم و ماشین رو...
-
22 خرداد 1403
سهشنبه 22 خرداد 1403 08:28
دیروز نبات گفت میخوام برای تولد دوستم هدیه بگیرم بیا عصر با هم بریم بیرون. بعد از استراحت بعدازظهر با اینکه اصلا جون نداشتم و فرفره سفارش قورمه سبزی داده بود برای شام، حدو د ساعت 6/5 راهی شدیم. ما با ماشین رفتیم داخل پارکینگ مرکز خرید و وقتی رفتیم بالا هم خبری از برادران و خواهران دلسوز نبود. طبق معمول بیشتر دخترا و...
-
21 خرداد 1403
دوشنبه 21 خرداد 1403 09:52
دیروز بعد از بیشتر از یکماه رفتم کلاس یوگا و هنوز بدن درد دارم ولی لذتبخشه. فرفره و قرقره امروز امتحان پیامهای آسمان داشتند . پرسیدنِ این درس دیگه عذاب مضاعفه چون هم خیلی بیمحتواست هم اینکه در طول سال بچه ها زیاد کار نکردن و هم اینکه مباحثش مخصوصا بخش احکام و .... کلا براشون غریبه است. مثلا تفاوت نماز جمعه و نماز...
-
20 خرداد 1403
یکشنبه 20 خرداد 1403 09:49
دوباره این بازی کثیف ساعت کاری 6 صبح تا 1 بعدازظهر شروع شده و برنامه زندگیمون بهم ریخته. من اصلا نمیتونم شب زود بخوابم، اونم وقتی بقیه بیدارن. یعنی کلا توی خونه ما ساعت 10 و 11خوابیدن اونم موقع تعطیلی مدارس خیلی غیرمعموله. نه اینکه شب زندهدار باشیم ولی ساعت معمول خوابمون توی تعطیلات 12-1 .از طرفی برای اینکه 6 سر کار...
-
19 اسفندماه 1402
شنبه 19 اسفند 1402 09:39
سفر جنوبمون رو رفتیم و برگشتیم جای دوستان خالی خیلی خوش گذشت، البته مثل همیشه همراه با چاشنی تند بیماریهای مردهای خانواده اول قرقره که دو روز اول رو با شکایت از گلودرد کاممون رو تلخ کرد. بعدش هم فرفره گلاب به روتون بالاآوردن و بیحالی و ... . یکبار روی موکت هتل گلافشانی کرد که همسر با کلی دردسرتمیز کرد وخود همسر جان...
-
غرغر های همیشگی یک زنِ کارمندِ خانهدارِ بچهدارِ کمالگرا
چهارشنبه 25 بهمن 1402 08:51
دلم برای پیادهروی های روتینم تنگ شده، عذاب وجدان هم اومده سوار دلتنگی شده. مدتیه پیادهروی های هر روزهام خیلی نامنظم شده، سرما، آلودگی هوا و خستگی و کارهای زیاد اداره و خونه . هر روز یکیشون خودشون رو میندازن جلو . این روزها برنامه زندگیم هم خیلی شلوغ پلوغه. نبات با دوستهاش رفته شمال و چون ما کلا اعتماد زیادی به جاده...
-
روزگار سخت
یکشنبه 1 بهمن 1402 09:21
یادم میاد از وقتی فرفره و قرقره رفتن مدرسه، ما چون کمک خانوادگی نداشتیم مجبور شدیم نیروی کمکی هر روزه به کار بگیریم. حالا بسته به موقعیت و وضعیت کاری خودمون و بچه ها سالهای اول از 2 تا 6 بعدازظهر بود که وقتی بچه ها از مدرسه میان تنها نباشن و سالهای بعد که بچه ها بزرگتر شدن صبح تا ظهر بود، صبح زود خانمه میومد ما که می...
-
7 آذر 1402
سهشنبه 7 آذر 1402 11:33
دیروز بعد از مدتها به خاطر مریضی فرفره و سردرد خودم خونه موندم و با اینکه حال خودم و مخصوصا فرفره اصلا خوب نبود ولی بهم چسبید. اصلا امروز دلم نمی خواست بیام سرکار. حوصله این روزمرگی رو نداشتم. کلا دیگه دلم می خواد یه مدت بشینم خونه و از کار و گرفتاری هاش و دروغ و دونگهاش دور باشم . نمی دونم این حس چقدر واقعیه یا کیکه...
-
روتین شنبه تا چهارشنبه
دوشنبه 1 آبان 1402 12:07
6:15 از خواب بیدار می شم، خیلی از روزها چند دقیقه خوددرگیری دارم که دیرتر برم و کمی بیشتر استراحت کنم و تقریبا هر روز بعد از یک تجزیه و تحلیل تکراری، به این نتیجه می رسم که زود رفتن بهتر از دیر رفتنه، چون هم دیگه خوابم نمی بره و هم می خورم به ترافیک و از همه مهمتر پیاده روی صبح رو هم از دست میدم. روشن کردن زیر کتری...
-
اول مهر 1402
شنبه 1 مهر 1402 09:21
سلام دوستان به قول دکتر ربولی حسن کور عزیز این وبلاگ از روزمرگی شده ماه مرگی یه مدت که فرصت نکردم بنویسم بعدشم حس کردم خیلی عقب افتادم و دیگه چی بنویسم. ما یک مسافرت 5-6 روزه داشتیم و از سه شنبه که برگشتیم روزمرگی من خلاصه شد در یک چرخه تکراری که لامصب تموم هم نمی شد: بشور، پهن کن، جمع کن ، تا کن، بذار سرجاشون جا داره...
-
21 مردا د 1402
شنبه 21 مرداد 1402 11:28
پنج شنبه شب مهمون داشتم. پنج شنبه ها برای ما شاغلین روز کارهای خونه است، خریدو شستشو و ساماندهی میوه و گوشت و مرغ و نظافت و ... . من آشپزی و مهمون داری برام سخت نیست ولی وقتی همزمان میشه با این کارهای خونه دیگه به همه جای بدنم فشار میاد . خریدها رو همسر جان انجام میدن و نبات هم خیلی کمک می کنه با این وجود تقریبا تا...
-
15 مرداد 1402
یکشنبه 15 مرداد 1402 10:14
هفته پیش هفته سختی بود برامون. به صورت غیرمنتظره و ناجوانمردانه ضرر مالی خیلی سنگینی بهمون وارد شد . نتیجه زحمت های بسیار زیاد همسر ( زحمت های فیزیکی و مالی هردو) در عرض چند دقیقه به باد فنا رفت و من دوباره مطمئن شدم که جهان بر اساس بی عدالتی بنا شده. بگذریم که توی کشور عزیز و منحصربفرد ما بیعدالتی و ظلم از در و...
-
10مرداد 1402
سهشنبه 10 مرداد 1402 08:21
دیروز بعد از ناهار و استراحت و چای حدود ساعت 7 رفتم پیاده روی که به خاطر گرما سخت و نفسگیر بود. بعدشم لباس رزم ( پیش بند آشپزخونه ) رو پوشیدم و زدم به خط مقدم. یک کوه ظرف ریز و درشت از قابلمه و ماهیتابه تا ظرف های دردار نگهداری غذا و .... داخل و اطراف سینک بود. اول مقدمات ماکارونی رو آماده کردم و همزمان شستن ظرفها و...
-
2 مرداد 1402
سهشنبه 3 مرداد 1402 07:23
دیروز قرار بود نبات ناهار درست کنه بعدش بره دانشگاه که نتونسته بود. همسر هم که خونه بود زنگ زد و دستور پختن لوبیاپلو رو پرسید. چون چند روز پیش لوبیا سبز تازه خریده بود و به اندازه یک وعده لوبیاپلو رو نذاشتیم فریزر که تازه بمونه، ولی فرصت نشده بود که درست کنیم.خلاصه منم با هزار امید و آرزو ظهر حدود ساعت 2 رسیدم خونه...
-
1 مرداد 1402
دوشنبه 2 مرداد 1402 09:07
صبح تا ظهر اداره بودم با حجم کار متوسط . توی اداره چندتا غرفه شال و مانتو وپیرهن و.... تحت عنوان عفاف و حجاب برگزار شده. یک هفته ای میشه . برای ما کارمندها هم که وقت خرید نداریم فرصت خوبیه . من که از پارسال تا جایی که بتونم مانتو و شال نمی خرم ولی دو سه تا پیرهن بلند تابستونه و یک کت خوشگل خریدم. البته یکی از پیرهن ها...
-
روز نوشت31 -28 تیرماه 1402
یکشنبه 1 مرداد 1402 07:09
چهارشنبه به امور روزمره گذشت، قرقره و فرفره ساعت بعداز ظهر با پدرشون رفتن لواسان با دوستهاشون استخر و آب بازی، نبات هم بیرون کار داشت و من از آرامش و سکوت خونه استفاده کردم . استراحت و کتاب خوندن. خسته بودم و جون نداشتم کارهای خونه رو انجام بدم. پنج شنبه هم به نظافت خونه و آشپزی گذشت و بازهم چون فرفره و قرقره عصرکلاس...
-
روزنوشت 27 تیرماه 1402
چهارشنبه 28 تیر 1402 07:55
صبح تا ظهر بدو ن اتفاق خاصی اداره بودم. ظهر که اومدم خونه چون ناهار رو توی اداره به خاطر همراهی با دوستم خورده بودم مستقیم رفتم تو بخش استراحت فرفره هم اومد کنارم و یک چرت مختصر داشتم. با سختی به لّختی و سستی بعد از خواب نیمروز غلبه کردم و پاشدم. یک فنجان چای و کمی گپ و گفت با نبات شیرینم.عصر قرار بود با فرفره جان...
-
روزنوشت های واقعی 26 تیر 1402
سهشنبه 27 تیر 1402 10:20
تصمیم گرفتم از امروز روزمرگی هام رو بنویسم، دیروز ساعت 6:30 اومدم اداره، رسیدگی به کارهای روزمره تا ساعت 11 که جلسه داشتم . جلسه زود تموم شد. گوشیم زنگ خورد.یکی از همکاران و آشناهای قدیم بود که وقتی اسمش رو گفت تعجب کردم . حدود 17-18سالی می شد که ازش بی خبر بودم. چیزی که بیشتر باعث تعجبم شد این بود که ایشون گفتن رفتن...
-
دهم مردادماه
دوشنبه 10 مرداد 1401 08:50
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی سعدی شیرینسخن
-
هشتم تیرماه
چهارشنبه 8 تیر 1401 07:31
به تکرارها دلخوش باشیم و خسته نشویم، روزی میشود که آرزویمان همین تکرارها خواهد بود.
-
بیست و نهم خرداد
یکشنبه 29 خرداد 1401 12:16
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
-
بیست و پنجم خرداد
چهارشنبه 25 خرداد 1401 13:19
کاش میشد برای یکبار هم که شده واقعا معجزهای رخ بده و دنیا پر از امنیت، عدالت و آرامش بشه. معجزه هایی که شنیدیم که قصه بوده و افسانه.
-
بیست و چهارم خرداد
سهشنبه 24 خرداد 1401 11:16
بگذرد این روزگار تلختر از زهر؟ بار دگر روزگار چون شکر آید؟